تا هو الطیف میگیرد ...

تا هو الطیف میگیرد ...

 

شانه ام را شبیه پایه ی کوه

توی آغوش عشق محکم کرد

هر نگاه پر از هیاهویش

اسب نارام و مست ترکم کرد

شیهه در باد با صدای غریب

حس تسبیح هر چه غیر از ماست

یال هایم چقدر ابری و خیس

وقتی هز ذکر یاد خداست

چشم هایش شروع باران است

مژه ها ابرهای تیره و تار

پلک هایش کجای شانه ی من

گفته در راه کوهپایه ببار

خانه را با هوای ابری او

کوچه با بوی خاک نمناکش

میتوان بیتهای نابی کرد

تکه ای از عروج افلاکش

بیت هایم چه الکن از تعریف

ساکت از واژه ها جدا شده اند

شاید اسب های وحشی شعر

پشت هر شیهه ای ندا شده اند

بعد این واژه ها خدایی هست

بعد هر  پلک حضرت باران

حجم هر شانه حرف الست

با حضور سپید الرحمن



نظرات شما عزیزان:

میثم علینژاد
ساعت15:00---22 فروردين 1396
لطفا شعرای عرفانی بیشتری بذارید ممنون
پاسخ: حضورتون سبز .... حتما


میثم علینژاد
ساعت14:59---22 فروردين 1396
این قسمتشو خیلی دوست داشتم
چشم هایش شروع باران است

مژه ها ابرهای تیره و تار

پلک هایش کجای شانه ی من

گفته در راه کوهپایه ببار

زیباا بود ممنونم


مژگان عسیوند
ساعت21:53---21 فروردين 1396
سلام لازم میدونم با توجه به سبکی که جدیدا دنبال میکنید بگم که روند بهتریه و به نظرم برای بقیه دوستان هم قابل فهم تر باشه شعر خوبی بود ممنونم
پاسخ: با تشکر نظر عزیزان رو حتما مد نظر میگیرم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : یک شنبه 20 فروردين 1396برچسب:نوید بهداروند, اشعار , شعر معاصر, هو الطیف, شعر ,ادبیات, شعرانه, معرفت, | | نویسنده : نوید بهداروند |